برای ماه‌نامه‌ی سرو

کامنت: وقت تلف نکنید،‌این فیلم را ببینید.

فیلم «مرد دوازدهم» بیش از هر چیز من را به آن واداشت تا درباره‌ی مفاهیمی تامل کنم که در فطرت ابناء بشر بارگذاری شده‌اند، جهان‌شمول‌اند و دریچه‌ای برای مخاطبه‌ی جهانی. البته ما آن‌چه خود داریم را - آن هم در احسن وجه - نباید از بیگانه تمنا کنیم، اما فطرت جهانی با «سرزمین» بیگانه نیست. گرچه مرزبندی و تحدید کشورها مساله‌ای کاملا مدرن است، اما «ایده‌ی وطن» با «ایدئولوژی ناسیونالیسم» بسیار توفیر دارد. از همین منظر است که مرد دوازدهم علی‌رغم هم‌جهتی تِماتیک با متفقین در جنگ جهانی دوم، می‌تواند فیلمی غیرایدئولوژیک باشد که گزاره‌هایی از ایده‌ی جهان‌وطنیِ عرفان شیعی را در خود مستتر دارد، چه این‌که تلاش قهرمان فیلم جز برای رهایی وطن اشغال شده‌اش توسط مهاجمین نازی معنا نمی‌گیرد. برای درک این مفهوم بهتر است به تماشای این فیلم بنشینیم تا ببینیم حماسه، شجاعت، جهاد برای امر قدسی و مبارزه با ظلم می‌تواند زبان مفاهمه‌ی فرهنگ انقلاب اسلامی با جهان باشد. آن‌چه که بسیار از آن تغافل داشته‌ایم و در طول این سال‌ها با ی‌کاری - و گاها ی بازی - در صددش برآمده‌ایم.

اشاراتی که در متون روایی ما در باب آخرامان و ظهور حقیقت و حقیقت طلبی از غرب، وجود دارد ما را به این مهم فرا می‌خواند که حقیقت منحصر در قوم و قبیله و زمین و زمان نیست، بلکه امری ورای ماده است و تنها در مواردی قابلیت ظهور می‌یابد که استعدادی ببیند. غرب پس از ضربه‌های سهمگین مدرنیته به نوعِ انسان و به ستوه آوردن فطرت بشر در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم، سیر علم و تکنولوژی و پیشرفت‌هایی که مژده‌ی آینده‌ای اوتوپیایی را می‌دادند، حال دچار اختلالی سیستماتیک شده است. این آکواریوم زیبا از دور دست برای بسیاری شاید به مدینه‌ی فاضله‌ای بماند که غایت تمدن بشری است اما سیگنال‌هایی که از توده‌های اجتمای در اروپا و امریکا و جهان توسعه‌یافته به گوش متفکران جهان رسیده چیز دیگری است. در جایی از زبان یکی از تمداران امریکایی خوانده بودم که آیت‌الله خمینی غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد، بحران برنامه‌ریزی برای مدرنیته یعنی ناهمسویی مردم و دولت و بازگشت به فطرت اول.
مرد دوازدهم نیز همچون بسیاری از محصولات هنری و فکری غرب حاوی این مطلب است که خدشه به یکی از مهمترین ایدئولوژی‌های مدرن یعنی ناسیونالیسم، می‌تواند نقطه‌ی ورود به مفاهمه‌ای باشد که آرمان انقلاب بوده، و شاید هنوز هم باشد! آرمان انتظار آماده‌گر و پرده‌دری از ماهیت ظلمی سیستماتیک که در جریان مدرنیته شکل گرفته و اکنون به تمام عالم - حتی خاکی که انقلاب اسلامی در آن شکل گرفته - سرایت کرده است.

فرض را بر این بگذاریم که شخصیت اصلی داستان نه به خاطر ملیت و مبارزه با نازی‌ها بل برای این‌که نمی‌خواهد زیر بار ظلم برود - حال این ظلم از هر گروه و ملتی می‌خواهد باشد - باید پیام صلح را در خاک بی‌طرف سوئد جار بزند و نقشه‌ی شوم نازیسم برای نروژ را به انگلیس‌ها لو بدهد. و مردم نروژ هم نه فقط به خاطر این‌که او مجاهدی نروژی است، بلکه برای خاطر آزادی و گوش سپردن به ندای دورنشان که قهرا آزادی‌طلب است به او مدد رسانده‌اند. همین یک نکته است که فیلم را دقیقا به مثابه‌ی اثری مساوق آرمان انقلاب یعنی ظلم ستیزی و آزادی طلبی بدل می‌کند.

دیالکتیک انقلابیون و روشنفکران ایرانی با توده‌های غربی می‌تواند از این رهگذر سرّ نهفته‌ی جمعیت را برملا کند. آن‌چه در ادبیات عرفانی ما به «وحدت در عین کثرت» تعبیر شده و در لسان اهل بهشت به «آخر دعوانا الحمدلله رب العالمین» ختم می‌شود. تضادها و تعتی که لاجرم در عالم ماده، که پیچیده در ناهمگونی‌های طبیعی و نفسانی است، سرآخر باید به حمد و توحید و وحدت برگردد. و این نه تنها غایت اسلام و انقلاب اسلامی که خواسته‌ی هر تفکر و اراده‌ی جمعی، و هر حرکت و جنبش اجتماعی در طول تاریخ بوده است. اگر راحتی پیش از مرگ باشد در برداشتن فاصله‌ها و کوفتن بر سر ظالمانی‌ست که بقایشان در فرقه‌سازی است. اثر نروژی فارغ از ایدئولوژی ملیّت، حاکی حماسه‌ای بدون مرز است. با عبور از همه‌ی پستی و بلندی‌هایی که در تاریخ و روح جمعی بشر بوده است. اما آیا ما می‌توانیم به عنوان وارثان عاشورا و کسانی که دل در گرو حریّت و آزادی و آزادگی دارند با هر انسانی - در هر دین و آیین و مسلکی - که صدای فطرتش را شنیده و از فاصله و تشتت و تحیری که در این عصر فترت بشر را به خود گرفتار کرده است، راهی به مفاهمه و گفتگو باز کنیم؟ یا هنوز در بند ت و ت‌مداران و قواعد دیپلماسی جهانی و هژمونی غرب و امریکا و تئوری‌های برساخته از قدرت برای اعمال قدرت و استیلای بر خلق خواهیم ماند؟ پاسخ این پرسش زمانی ساده‌تر می‌شود که با تعرض به خویشتن آغاز کنیم و از بلای خودخواهی و خودگویی و خودپسندی که ریشه‌های تاریخی دارند جان سالم به در کنیم، آن‌گاه است که جهان آیینه است و ما طالبان شهود.
این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است / در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قیمت پلی آمید الیاف دار مهاجراستیل خیلی تنها کنج ِ دنج وکيل پايه يک travel in iran Jessica فواره آب Monse Amy