برای ماهنامهی سرو
یادوارهای برای چهلسالگی انقلاب
تمام آنات و لحظهها جایگاهی برای بصیرت و بیداریاند، برای هم سخنی با آینههای ناگهان هستی و نظر در ابتدا و انتها. گویا خالق این کلیّت شگرف در جزءجزء آن رمزی از همهی وجود را نهاده است. تنها حبّهای را به دست بگیری به رسم جوامع الکلم خوشه در آستین میبینی. با این همه لحظههای دیگری هستند که انگار فراتر از همیشهاند. بر فراز ایستادهاند. به پیشوپس خود، چنان مرکزی میمانند که قلهای به دامنه ی کوه. از آنجا و در آنجا، همهی اشیا و اطوار جلوهای دیگر دارند. از آن منظر تماشا برقی دیگر بر چشمها میاندازد و حالی دیگر در جانها میتراود. از این دست لحظهها و ساعات و اوقات .
آری، اینها وقتاند، و نسبتی با گذر لیل و نهار ندارند، بلکه علت آمد و رفت ماه و آفتاباند. و اگر اهل شهود را ابنالوقت خواندهاند شرحی بر همین معناست. چه اینکه تمام شناخت و آکاهی آنان زادهی همین اوقات بوده است.
در تفکر شیعه عاشورا از این دست است، بلکه اصل و ریشهی همهی این اوقات و آنات است. و بعد و قبل از آن هرچه در نهان خانهی اعیان گذارده شده، معلول وقت عاشوراست. چنان انقلاب و شبهای بهمن57 و روزهای جنگ و مقاومت مدافعان خرمشهر. چنان شبهای عبور از فاو در والفجر 8 و روزهای عطش کربلای 5 در شلمچه.
به همین مناسبت چهل سالگی انقلاب نیز اگر به عیار خرد سنجیده شود میبایست وقتی باشد برای اهل جهاد و مبارزه و مدارا که خرقهی پشمینه را به تماشایی دیگر تکان دهند، گردوغبار از خویش و همراهان عاری کنند. این اوقات را باید غنیمت دانست و آینههای حقیقت و معیّت با حق را در دل جلا داد.
چهل سالگی انقلاب میتواند برانگیختن دیگری باشد به دوباره و چندباره یافتن آنچه برایمان حکم آب را داشت در برهوت دنیای نو.
به واقعهای که زمان کثیف بیمعنایی و بیهویتی را با زمان لطیف صاحب امانی مماس کرد. به آن روزها که هم مبارزه و جهاد و خون داشت، و هم مدارار و خردورزی، هم روح اساطیری قوم را تجسم داده بود و هم عقل معاش جسمانی را تروّح. میتوان به روزهایی رجوع کرد که گویا از آفتاب مدینه النبی(ص) نور میگرفت، روزهایی که گرچه در حال طی میشدند اما در گذشتهای تاریخی میگذشتند.
نه . این اقوال، ظنوگمان و نوستالژیهای کسی که هیچ وقت آن روزها را ندیده نیست. سنت الهی بر این است که جوامع برتکرار حوادث تاریخی قوام بیابند و تلک الایام نداولها بین الناس (آل عمران/ 140). و این روزگار است که بین مردم دستبهدست میشود تا در تاریخ هماره نور حقیقت روشن بماند. در این بین حق و حقیقت را با هیچ شخص و قبیلهای عقد و پیوند نیست. این ماییم که باید بهوقت برسیم و در پردهی تکرار حیات، تصویری نو به نو را به نظاره بایستیم.
روزگاری شیخ علی صفایی که متفکری است در جهت حقیقی انقلاب گفته بود؛ در برابر ضعفها و مشکلات انقلاب، توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت. با این نگاه میتوان از لاک فردیّت انتزاعی بیرون آمد و در پیوند با جامعه و همراه با حرکت جوهری انقلاب به آنچه ما را گرفتار سطحیتها و آغشتهی سرگشتگیها کرده است تعرض داشت، که اصل فارغ از زمان و مکان، طالبان را به خویش دعوت میکند. اصل آن است که برای فرد به فرد واقع می شود و اگر سرچشمهها گلآلود نباشد، لاجرم همه را به حقیقتی واحد فراخوان میدهد. جمعیّت لامحاله هیچ فردی را رها نمیکند و انقلاب و آرمان و حکومت و عدالت و آزادی و اقتصاد و ساختار فکری و اجتماعی اسلام چاره ی همین فردی است که تنهاست. گرچه در جمع و با جمع است. لقدجئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره (انعام/94)
انقلاب اسلامی در چهل سالگی میتواند به اول و ابتدای خویش مبعوث شود، چنان که در ابتدا نیز برانگیختنی بود به ابتدای تاریخ و مبدا انسانیت. به تغافلی که انسان مدرن به آن گرفتار آمده بود و فلسفه و بازسازی و وضعیت اصلاحی- انتقادی پستمدرن هم برای تذکر به او حیلهای نداشت. غفلتی که به تعبیر هایدگر 2500 سال وجود و حقیقت را به محاق برده بود و سخن امثال او و نیچه و کگارد و دیگر اندیشمندانی که در دامنهی آتشفشان ساکن بودند و گریبان چاک میکردند برای افسونزدگی و ابتلا عظیم بشر جدید، بیفایده بود.
آری؛ شاید آنها نمیدانستند که هبوط بشر حقیقتی تاریخی است و تنها تفکری که در همهی اعصار تا رجوع و بازگشت دوبارهی آدمیان، ارتباط میان زمین و آسمان را برقرار داشته، شیعهی انقلابی است. شیعهای که بر مدار انسان کامل میگردد و با اصالت دادن به جوهری فردی از جامعه و تاریخ و تکوین نیز غافل نیست. تفکری که تا بقاء استکبار و استعمار و بتتراشی و بتپرستی قائل به مبارزه است و در همین اثنا با انسان دورافتاده نیز به مدارا قدم میزند. تفکری که با خوف و رجا آنی و کمتر از آنی به خود واگذاشته نیست تا با تفسیر و تاویل نابجا، به توجیهگری ختم شود. اندیشهای که گرچه از مراقبه و محاسبه نمیگریزد اما وصولحق را به هیچ سالکی وعده نداده است. میتوان در وقت چهلسالگی اصول را مرور کرد. آنکه اصول را در جان خود به امانت و عاریه دارد همواره به خوف از دست دادن و بریدن به خویش مشغول است. طوبی لمن شغله عیبه من عیوب الناس (نهج/ خ176)
این سالک چهلساله در طی طریقش گرچه با عداوتها و کینهها روبرو بوده است اما تغافل افرادی که تناسبی با آن دارند از حقیقتی که جزو علل معدّهی انقلاب است، آنها را به عداوتی ناخواسته با رسم انقلاب کشانده است. انقلاب حرکتی جمعی و طلبی است که آنها از ساختارهای اجتماعی دارند، اما هر فردی، حتی بی هیچ نسبتی با جمعیت، میتواند بهرهای از آن داشته باشد. و این از رسوم فراموش شدهی انقلاب است. راوی فتح در شبهای عاشورایی والفجر هشت ما را به این تماشا فراخوانده است که؛ بیا و بعثت دیگربارهی «انسان» را تماشا کن، خداوند بار دیگر «انسان» را برگزیده است.
درباره این سایت