برای هفته نامه پنجره
«. زمانی فرا خواهد رسید که این پدیده (انقلاب اسلامی ایران)- که تلاش می کنیم درکش کنیم و ما را به شدت مجذوب خود کرده است - خاموش خواهد شد . این نور خاموش خواهد شد ، آنگاه نیروهای متفاوت ی و جریان های متفاوت سر بر خواهند آورد ، سازش هایی صورت خواهد گرفت. در آن زمان دیگر فقط محاسبه های ی باقی خواهد ماند ، محاسبه هایی که هر کس پیوسته در سر داشته است!»
(ایران، روحِ یک جهان بی روح / میشل فوکو/ نشر نی)
«انقلاب اسلامی تفکری است که بدون جهاد می میرد!».
(نقل به مضمون / گفتاری منتشر نشده از شهید آوینی / شماره 31 نشریه راه)
. و اما بعد؛ بعد از چهار دهه، در داخل کنش های ی و حزبی در قالبِ گفتمانِ جمهوری اسلامی و انقلابِ اسلامی به مرزبندی رسیده اند. یکی انقلاب را ماحصلِ مردم می داند و قهراً آرمان های انقلاب را آرمان های مردم و آن دیگری انقلاب را اصولی لایتغیّر. حالا با تغییر شرایط و توسعه ی بی مهابا و یک ریختگیِ عالم – بر خلافِ تکثّرِ ظاهری اش – که مردم، مردمِ دیگری شده اند لاجرم آرمانهای آنها هم باید چیزِ دیگری شده باشد! نه اینکه اقتضائاتِ انسانی و وجودی و فطری همه دیگرگونه شده باشد، آگاهی ها تغییر کرده است و همین گسست هاست که در حداقلی ترین نتایج، مقدمات را دگرگونه خواهد کرد. شاید در طول همه عصرها مردمان در برآیندِ فهمِ خود از زندگی نتیجه های ثابتی در ذهنِ خود داشته اند، اما مقدمات بسیار بوده اند و هستند. به زغمِ بسیاری، بعد از انقلابِ تکنولوژی اطلاعات، آگاهی و فرآیندِ کسبِ آگاهی تغییر کرده است. به حرف های پست مدرن ها نمی پردازیم که این تغییر و تحولات را بیش از آنکه به قوّت و ادامه ی حیاتِ آگاهی برگردانند، به مرگِ آگاهی منتهی می دانند. ایده ای قابل تامل که مشهوداتِ بسیاری نیز برای اثبات اش دست اندرکارند. از این هم می گذریم که آیا این دو – گفتمان انقلاب و جمهوری - عقلانیّت هایی هستند مولّدِ انقلابِ اسلامی یا اینکه تنها محاسباتی ی هستند که ناچار از مناسباتِ قدرت، رنگ و روی تئوری به خود گرفته اند!. در وجهه ی دیگر ماجرا که انقلاب را مبتنی بر اصولِ لایتغیّر می داند، ناخواسته رکود و ایستایی نمایان می شود. چه اینکه تحرّک انقلابی با ایستاییِ ساختار نمی خواند و از همین است که قدرت در دست این طایفه نیز نتیجه ای جز آنچه جمهورمآبان داشته اند، نداده است. درکِ مهجوریتِ انقلابی که جوهرش را در خارج از مرزها پس داده در فهمِ همین منازعه ی پوشالی نهفته است. نزاعی که در ساختارِ ت و اقتصاد اتفاق می افتد، فرهنگ را خانه نشین می کند و عُزلتِ فرهنگ همان و عُزلتِ انقلابِ اسلامیِ فرهنگی همان. جریان های ی داخلِ محاکاتِ سهمیّه ی خود از قدرت را می کنند واگر نه، چرا پا پیش و پس گذشتن شان را باید به رخِ انقلاب بکشند – انقلاب با تعریفِ خودشان البته!.
بحث در بسط و شرح این منازعه ی داخلی نیست. بلکه این ها مقدمه ی تذکاری است به آن چه در پیرامون مان در حالِ وقوع است. واقعیّتِ خارج از مرزها گویای چیزِ دیگری ست. پیش بینی فوکو درباره انقلابِ ما تا حدوی محقق شد. جریان های ی سربرآوردند، سطحِ درگیری های جمهوری اسلامی – یا انقلاب اسلامی – با قدرتهای جهانی بالا و پایین شد و در نهایت به گفتگو و سازش و برجام رسید اما آنچه که شهید آوینی ضرورتِ بقای انقلاب اسلامی خواند، بیرون از مرزها آرمان های انقلاب اسلامی را بازتولید کرد و خواهد کرد. اگر ما با جنگ، انقلاب را – تقریباً همه ی انقلاب را ! – به جهان صادر کردیم، آنچنان که در داخل تنها جنگِ دکوراتیو و رسانه ای آرمان گرا و واقع گرا برای مردم باقی ماند. آرمان گرایی دچارِ عارضه ی نسیانِ غایت شد و مردم را روبروی خود دید! و واقع گرایی که غایتش را روی توسعه و متاعِ دنیا و چه و چه بست هم، فقط مردم را دید. حالا با جنگی دیگر داریم انقلاب را –آرام آرام – دوباره به ایران وارد می کنیم.
اینک مرگ آگاهان در کسوتِ مدافعانِ حرم در صور می دمند تا از غلظتِ مرگِ آگاهی ما بکاهند و انقلابِ اسلامی را که کورسوی هویتِ انسانِ معاصر است همچنان حفظ کنند. مرگ آگاهانِ مدافعِ حرم را کاری با دعواهای داخلی ما نیست. آنها خوب دریافتند که ما چه از جمهوریت بگوییم و واقعیات و چه از انقلاب بگوییم و آرمان ها، سرآخر زیرِ علم نفسانیاتِ خود نشسته ایم اما آنها هروله کنان ِ بیرقِ عقیله ی عشق اند.
درباره این سایت