چه قدر نوشته های تمام شده دارم و چه قدر بیشتر نوشته های نیمه تمام. در همه این ها برایم بحث "موضوع" مسئله بوده است. این که؛ حالا که حالی هست برای تفکر و تامل و سیرِ در خود، باید از کجا شروع کنم؟ و مهتر از آن باید درباره ی چه فکر کنم؟
مهم همان "درباره" است، وقتی از تاریخ و جامعه و ت و علم و فرهنگ منفک می شوی و به خودت می پردازی. خودی که برای پرداختن به آن در شروع باید از همه ی این حجاب ها منتزعش کنی و اگر هم تاثیر و تاثر اینها در «خود» امری قهری است، لااقل تا آنجا که ممکن است رقیقش کنی و فقط بنیادها و هسته های ذاتیِ روابط را بر وجودِ خود در نظر بیاوری.
این دغدغه ی موضوع برای شروع هیچ کس را رها نمی کند. و جالب اینکه برای هر بار شروع خودنمایی می کند. چون در قبض و بسط ها شروع ها متفاوت اند و انسان با این نسبیّت - که بی تناسب با کریمه ی «کل یومٍ هو فی شان» نیست - همواره خود را در آغاز راه می بیند. و شاید نمودارِ همین شروع های همیشه و پیوستگی نقاطِ ابتدایی تفکر و تامل سیری باشد که گذرانده است.
به اعتبارات مختلف می شود خطی گرفت و راه رفت اما چه کند آنکه به هیچ اعتباری راضی نمی شود؟ آدمِ ماندن - به تعبیر عرفی اش البته - هیچ وقت آدمِ رفتن نمی شود. آدمِ ابتدا زده راهی به مسیر و مقصد ندارد. مگر اینکه به تاملات شاعرانه و عارفانه بپردازد و ابتدا را همان راه و منتها بگیرد و در خود بماند که این وقوفِ در خود با رکود و س و کسادی توفیر دارد. در این روزگاری که تبِ کنکوراش واگیردار شده و همه بیش و کم در حال رقابت های میلیمتری اند برای چیزهایی که به زعم قلیلی هیچ و پوچ اند. اوج قضیه هم اینجاست که این فرآیندها چنان عقلانی و منظم و مقبول و مشهور است که خلاف آمدش انگ جنون و بی قیدی و هرزه گی می خورد. موضوعیت شروع در این وانفسا برای ما حکایت جن و بسم الله است. بی بسم الله هم که نمی شود شروع کرد! پس طیِ این مرحله بی همرهی خضر مکن. ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
درباره این سایت