در حاشیه ی مطلب دوستی که نوشته بود: اگر جزء کسانی نیستید که انتخابات را "نوندونی" میدونن، لطفا برای شناسایی کاندیدای اصلح تلاش کنید ولی برای تعیین و معرفیش عجله نکنید! صبور باشید. هنوز زود است
و اما بعد.
حقیرِ سراپا تقصیر دقیقن جزو کسانی هستم که نه تنها انتخابات را بلکه ت و فرهنگ و ساختارهای انسانی و سازمانی مرتبط با آن را نون دونی بزرگی میدانم که راه ِ چاه های نفت را هم شکرخدا بلد شده و با منطق سازی های چرت و پرت، کثافت کاری های خودش را به انجام تکلیف و زمینه سازی برای ظهور هم ربط می دهد. که این را به عینه دیدم. حداقل اگر نان نباشد قدرت که هست مگر معصوم علیه السلام نفرمودند : آخرَ مَن خَرَجَ مِن قلوب الصدیقین، حبّ الجاه. به نظرم نمی رسد هیچ کدام از این بزرگواران جزو صدیقین باشند. احساس تکلیف هم حرف مفتی است که تلقین کرده اند به دور و بری هایشان تا آن ها هم از رسانه هایشان بلغور کنند.
تلاش خوب است. تلاش برای شناخت کاندیدای اصلح خوب تر مخصوصن نزدیک انتخابات. اما این مجاهدت از کجا آغاز می شود؟ مناط و ملاک این انتخاب چیست؟ سوابقی خودساخته . رسانه هایی دروغگو و پر فریب همراه با ظاهرهایی اصولگرا و اصلاح طلب.
انتخاب اصلح در این دوران قطعاً اگر رای سفید نباشد حداقلی ترین کاندیدی است که می شود سراغ گرفت. بر مبنای این استقرای تجربی جامعه شناختی که تئوری های حداکثری به عمل حداقلی منجر می شوند. البته این شاید در جامعه ی ما مصداق داشته باشد به خاطر نبود تئوریسین های اجرایی و در صورت بودن عدم ارتباط بین آنها و مدیران اجرایی. دوران سازندگی که آقای هاشمی بودند و هوالاول و الآخر والظاهر و الباطن ِ جمهوری بودند. دوران اصلاحات گویا سروش تئوریسین بود که نبود. سروش را رسانه های اصلاح طلب می خواستند به زور به مردم بفهمانند که تئوریسین اصلاحات است. اما حقیقت این بود که سروش به غیر غرغرهایی که در حوزه ی ولایت فقیه داشت حرف تئوریک اجرایی خاصی نداشت. شاید حجاریان را بیشتر بتوان تئوریسین اجرایی اصلاحات دانست که آن هم بعد از راه اندازی سلام و حوادت کوی دانشگاه در همان اوانِ اصلاحات راهش جدا شد. طبق معمول مدیر اجرایی خودش فکر کرد و خودش شخصن وظیفه ی گند زدن را به عهده گرفت. جناب خاتمی.
با حمایت های یک تئوریسن حداکثری مطرح شد . آقای مصباح یزدی. شاید رویکرد بچه های مذهبی به دکتر به خاطر این بود که او را مجری گفتمان تئوریک انقلاب می دیدند که یک گفتمان حداکثری بود. و حالا بعد از هشت سال نتیجه ی یک کاندیدای حداکثری تئوریک . عملکردی حداقلی است تا آنجا که همه ی اصحاب آن گفتمان شده اند اهل تبرا از دکتر.
شاید حتی حمایت متفکرین ما از کاندیداها هم دیگر ملاکی برای تشخیص و عمل نباشد چون تجربه ثابت کرده که حمایت آنها هم از جنس حمایتهای ی است و طبعاً سطحی. حمایتی فکری نیست.
الباقی هم خارج از حوصله است.
والعاقبه للمتقین
همچنین.:
همین الانه پس از اینکه چند خطی نوشتم کاشف به عمل آمد چیزی هم هست به اسم ِ #آزاد_اندیشی که گیرها و گورها کمتر شود و اگر هم هست آزاد اندیشانه باشد. به خدا با آزاد اندیشی کسی کافر نمی شود. کسی هم مومن نمی شود. ولی جامعه ی ما در دورانی که دارد می گذراند نیاز دارد به آزاد اندیشی . حالا من و شمای متحجرِ خشک مغز هر جور می خواهیم برداشت کنیم. بگو روشنفکر بازی. بگو خیال کردی خیلی باسوادی؟. نمی دونم. هر جور راحتی و راحتیم . ولی برای رسیدن به یک تمدن متعالی باید آزاد اندیشی کرد. غیر مودبانش هم عرض کنم باید همه زرهاشون رو بزنند. حداقل هرکس می خواهد زری بزند خب بزند. خط قرمز هم که هر جامعه ای دارد. شکر خدا خط قرمز جامعه ی ما عقیده ایست که در گوشت و خون بیشتر مردم هست. نیاز به بخشنامه و فلان و بیسار هم ندارد. فقط نظارتی حداقلی میخواهد. آزاد اندیشی مهمترین مزیتش رسیدن به اضطراره. اضطرار از تفکر . از طرح ریختن برای حیات.
گویا اضطرار در تفکر بین متفکران غربی بیشتر از متفکران شیعه ایست که اعتقاد به ظهور هم دارند. حالا بحثم این نیست که این اضطرار در تفکر به کجا ختم می شود شاید در غرب به نیهیلیسم و آنارشیسم و و البته اضطرار در تفکر به معنای تعطیلی تفکر هم نیست. به معنای درک محدودیت های انسانی است در این هستی پر از رابطه.
و اگر غرب به اینجا رسیده است به خاطر آزاد اندیشی است که در دل مدرنیته به وجود آمد. و اگر ما به آنجا نرسیده ایم به خاطر دگم اندیشی هایی است که محصول فهم غلط یا اجرای غلط اعتقادات ما هستند.
البته این را هم بگویم که اگر این اضرار برای غرب بحران ایجاد کرد برای ما نخواهد کرد. چون ما بعد از اضطرار اصولی داریم برای تولّی و دست گیری. چیزی که آنها نداشتند.
درباره این سایت